به گزارش سینماپرس، سینمای دفاع مقدس ما تنها محدود به بزرگانی مانند مرحوم رسول ملاقلیپور و یا ابراهیم حاتمیکیا نیست بلکه کارگردانانی در گوشه و کنار این کشور برای ما فیلمها و آثاری را ساختند که خاطرشان هیچ وقت از یاد ما پاک نمیشود.
یکی از سریالهای ماندگار این حوزه سیمرغ است؛ سریالی به کارگردانی حسین قاسمی جامی و درباره زندگی شهیدان شیرودی و کشوری. سریالی که در زمان خود مردم را پای تلویزیون مینشاند و حماسههای رزمندههای هوانیروز را تداعی میکرد.
قاسمی جامی البته تنها سریال دفاع مقدس نساخته است بلکه در کارنامه کارگردانی سینمایی او نیز فیلمهای بسیاری مانند پی ۲۲، زمزمه بودا، آزادی سرخ، پرواز روح، یک شب، یک غریبه، زیر آسمان، چشم شیشهای و تا مرز دیدار را در کارنامه خود دارد.
در روزهای قبل او از سازمان سینمایی پروانه ساخت برای فیلمنامه جدید خود دریافت کرد و همین بهانهای شد تا ضمن کسب اطلاعاتی درباره فیلم جدیدش درباره سینمای دفاع مقدس گفتوگو کنیم.
آنچه که در سینمای او مهم است سفر به پشت خاکریزها و جبهههایی است که بوی باروت میدهد. برخلاف بخش قابل توجهی از سینمای جنگ ما که به شهرها سفر کرده و روایتگر نسل برگشته از جنگ است او حال هوای حضور در جبههها را بیشتر دوست دارد. حتی فیلم «اینجا کجاست!؟» او نیز که در ژانر کودک ساخته شده است درباره سفر خیالی بچهها به جبههها است؛ چیزی که کمتر در سینمای ما دیده میشود.
قصه کهن برای بچههای نسل جدید
* آقای قاسمی، کمی درباره فیلمنامه جدیدتان که پروانه ساخت گرفتهاید بگویید. فضا و داستان آن چیست و مخاطبین آن چه کسانیاند؟
درباره فیلم برزنگی باید بگویم که در این فیلم به بازسازی افسانههای کهن دست زدیم؛ در حقیقت ایده اصلی فیلمنامه بر اساس یکی از قصههای قدیمی ما شکل گرفته است که از ویژگیهای آن باید به فضای فانتزی آن اشاره کنم. برزنگی در بطن خود دارای آموزههای دینی است که با زبان قصهگویی آنها را بیان کرده است.
فیلم دیگری نیز در دست تولید دارم با عنوان آب خنک که آن فیلمنامه نیز در حوزه دفاع مقدس و البته گونه طنز است که با فضای روز ما نیز در ارتباط است.
نمایی از پشت صحنه پی ۲۲ با امین حیایی و هادی ساعی
میخواهم به این نکته نیز اشاره کنم که مشکل اصلی ما در حوزه سینمای کودک این است که کودک در رأس نیست و در حقیقت به آن پردخته نمیشود. چرا؟ برای اینکه زمانی که در سینمای کودک پای سرمایهگذار باز میشود از همان ابتدا سینمای بچهها را مانند پول میبیند که باید تبدیل به اسکناس بشود. میتوان اینگونه گفت که سینما را با بسازبفروشی اشتباه میگیرد در این صورت دیگر محتوای غنی اهمیتی ندارد و همه چیز برای تهیهکننده بحث مالی میشود. در حالی که تهیهکننده خوب کسی است که دلش برای فرهنگ و هنر این کشور بسوزد.
سینمای دفاع مقدس ما از تولید تا اکران گرفتاری دارد
* این مسأله درباره سینمای دفاع مقدس نیز وجود دارد؟
بله، این مشکل فقط در سینمای کودک نیست بلکه در تمام سینمای ما مشهود است حتی در دفاع مقدس.
در زمینه فیلمهای دفاع مقدس نیز البته حوزههای متولی کار باید پیش قدم باشند زیرا بدون هماهنگی و کمک آنان نمیتوان سینمای گرانقیمت جنگ را تولید کرد.
در حال حاضر اگر پشتوانه ملی برای ساخت فیلمهای دفاع مقدس نباشد گرفتار همین بحث میشویم و باید مدام تحت نظر تهیهکننده و سرمایهگذار عمل کنیم. این شکلی از از هسته اصلی کار دور میشویم و دیگر فیلم ما فیلم فرهنگی و دغدغهمندی نخواهد بود.
مشکل دیگری نیز که سینمای دفاع مقدس ما دارد مسأله اکران فیلم است که در صورتی که حمایت درستی از آن نشود زمین میخورد و سرمایهگذاران دیگر حاضر به تولید و کار در آن نیستند. البته این را به جرأت میگویم که سینمای دفاع مقدس مخاطبین جدی و خاص خود را دارد فقط حمایت درست در چرخه تولید و اکران لازم دارد.
جوان سینماگر ما میخواهد با خلق فضای جنگ، جبهه را احیا کند
* یکی از مسائل جالب و مهم این است که سینمای جنگی ما دو بخش است بخش اول که بیشتر در سالهای دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ میگذرد، فیلمهای جنگی ما در خاکریزها و پشت جبههها است مانند افق و دیدهبان و بخش دیگر نیز به درون شهر برمیگردد و روایتگر مشکلات بچههای جنگ در زندگی شهری است مانند وصل نیکان. البته نسل تازه فیلمسازی ما نیز به جبهه سفر میکند و از شهر فاصله میگیرد. چرا؟
درباره اینکه چرا نسل نوین فیلمساز جنگ ما به خاکریزها سفر میکند و ما را به جبهه میبرد؛ به نظرم علتش روشن است، جوانان ما از نزدیک جنگ را ندیدند و برای همین دوست دارند در سینمای خود آن را احیا کنند. هرچه دیدهاند برداشتهای آنان از جنگ بوده است. حالا این برداشت از فیلمها و یا از خاطرات و شنیدههای آنان ناشی است. آنها از نزدیک بوی باروت به مشامشان نخورده است و برای همین به سمت ساخت فیلم در پشت خاکریز سفر کردهاند. اما انصافاً خلاقانه و جدی فیلم میسازند.
پوستر چشم شیشهای
به این نکته هم اشاره بکنم که این فاصله از فضای پر التهاب جنگ باعث میشود که جوان فیلمساز دفاع مقدسی ما بخواهد فضا را هالیوودی کند و در تدوین و جلوههای ویژه میرود به سمت سینمای آمریکایی تا فضا حسابی جنگی بشود. من به این رویکرد نقد دارم اصلاً سینمای دفاع مقدس ما نیازی به این سبک هالیوودی ندارد زیرا اساس و فضای جبهه و جنگ ما که برای ما ارزشهای متعالی دارد ملاک است، نه پرطمطراقی فیلمهای هالیوودی اکشن. ما باید قصه آدمهای جنگ را بگوییم به نظرم هرکدام از آدمهای جنگ قصهای دارند که باید شنیده شود اما فیلمساز برای این کار بسیار کم داریم و اگر همین چندتایی که هستند نیز به این سمت بروند حال و هوای و فضای معنوی خاکریزها فراموش میشود. نسل بچههای جبهه و جنگ ما رو به فراموشی است و باید آنان را دریابیم.
بچههای معتقدی را میشناسم که از سینمای ارزشی فاصله گرفتهاند
علت کمرنگی سینمای دفاع مقدس ما را باوجود اهمیتی که دارد چه میدانید؟
در این باره فکر میکنم که باید در وهله اول مدیران سینمایی کشور و مسئولین فرهنگی امر بخواهند که سینمای دفاع مقدس ما جان بگیرد. باید آنان دغدغه سینمای جنگ را داشته باشند و تا این دغدغه در جان آنان نباشد و نخواهند که در هفته دفاع مقدس فقط برای هفت روز فیلم جنگی داشته باشند، این سینما دچار تحول نخواهد شد. البته این نکته دقیقاً درباره خود هنرمند و فیلمساز نیز صادق است و باید او نیز در عمق جان خود همدلی با دفاع مقدس و سینمای جنگ را داشته باشد.
این درد دل را هم بگویم که مشکلی که فیلمساز دفاع مقدسی دارد این است که اگر بسازد او را با عناوین رانتخوار حکومتی لقب میدهند و میگویند جیرهخوار کشور است اگر هم نسازد که کار روی زمین میماند. در تمام این سالها کم از این حرفها نشنیدم اما هنوز مستأجرم و ماشین هم ندارم، تنها با ساخت فیلم حتی مستند برای دل خودم زندگی را میچرخانم. چرا باید اوضاع اینطور باشد؟
پشت صحنه تا مرز دیدار همراه با مجید مجیدی
در این حالت دهها فیلمساز هستند که بدون نگرانی میروند و به سیاهنمایی و بزرگ کردن مشکلات جامعه میپردازند شاید گفتن این جمله سخت باشد اما برخی از بچههای معتقد نیز گرفتار این حس شدهاند و بهجای پرداختن به چیزهای درست در جامعه به سیاهنمایی پرداختهاند.
برخی هنرمندان میخواهند جلوتر از جامعه باشند
* حالا که گفتوگوی ما به این سمت رفت نظرتان درباره سینمای اصطلاحاً ضدجنگ چیست؟ چرا چنین تمی در سینمای دفاع مقدس باید وجود داشته باشد؟
اصل و اساس اینکه چرا نگاه تلخ به سینما وجود دارد که به تبع آن سینمای ضدجنگ هم پیدا کردهایم برمیگردد به اینکه برخی از هنرمندان ما فکر میکنند که با این سمت و نگاه میتوانند از جامعه جلوتر باشند. فضای تنفسی فعلی سینمای ما همین است که اگر بخواهیم در آن بمانیم باید اینگونه باشیم یعنی نوعی وانمود کنیم که با نگاه تلخ و معنیدار مخالفت خود را نشان بدهیم و در یک کلام هنرمند یعنی مخالف!
این رویه در سینمای جنگ نیز وارد شده است و برخی گمان میکنند که باید در سینمای جنگ نیز تلخیها را نشان داد.
من منکر اتفاقت تلخ جنگ نیستم و یا اینکه در برخی از عملیاتها اشتباهاتی رخ داده است که منجر به شهادت جمعی از جوانان مملکت شده است را رد نمیکنم اما واقعاً از کلیّت جنگ هشت ساله ما و دفاع از ناموس و آب و خاک این کشور، چند درصد را نگاه انتقادی تشکیل میدهد؟
در سطح سینما باقی ماندن و در همان نفس کشیدن باعث شده است که سینمای دفاع مقدس ما دچار آفت تلخی و نگاه ضدجنگ بشود. رزمندههای ما جانشان را برای دفاع از ایران نگذاشتند تا نگاه تلخ و ضد دفاع در سینمای خودشان باشد.
سیمرغ با تفقد رهبری ساخته شد
* شاید بزرگترین کار شما سریال سیمرغ باشد؛ درباره علت ساخت آن و اتفاقات پیرامونش لطفا توضیح بدهید.
داستان ساخت سیمرغ اینگونه بود که بعد از ساخت فیلم «تا مرز دیدار» در سال ۱۳۶۸، این فیلم در سال ۱۳۷۰ از تلویزیون پخش شد و رهبری آن را تماشا کردند. بعد از آن از دفتر ایشان تماس گرفتند که برای دیدار خدمت ایشان برویم. ایشان در این ملاقات از این کار تعریف کردند و به ما لطف داشتند. در همین دیدار بود که پیشنهاد پرداخت بیشتر به این مسائل مطرح شد و جرقه اولیه ساخت سیمرغ در این دیدار شکل گرفت. بعد از آن مراحل تحقیقاتی درباره زندگی شهید شیروی و شهید کشوری آغاز شد تا رسیدیم به مرحله ساخت که به سفارش دفتر آقا بود که از نظر پشتیبانی به ما کمکهای زیادی شد تا توانستیم این فیلم را بسازیم.
علت ماندگاری این سریال به نظرم پرداخت به چهرههای واقعی جنگ و زندگی آنان است. لحن فیلم درباره زندگی این دو شهید بسیار صادقانه است و این خود در ماندگاری آن اثرگذار است. من واقعاً کار خاصی نکردم و هرچه بود لطف شهیدان بود.
ارسال نظر